آمد. با همان سادگی!.
روزی خواهی آمد و من غم هایم را به باد خواهم داد. کلبه ای خواهم ساخت رو به ساحل خوشبختی.
روزی خواهی آمد و با تو کتاب زندگی را ورق خواهم زد. بیا مرهمی باش بر زخمهای دلم.
نام تو را در قاب سبز وجودم نوشته ام.
پی نوشت۱: این نوشته نه مذهبیه٬ نه سیاسی. بلکه کاملا ً عاشقانه ست.
پی نوشت۲:نفس برآمد و ... بالاخره کام از او برآمد.