آمد. با همان سادگی!.

 

 

 

 روزی خواهی آمد و من غم هایم را به باد خواهم داد. کلبه ای خواهم ساخت رو به ساحل خوشبختی.

 روزی خواهی آمد و با تو کتاب زندگی را ورق خواهم زد. بیا مرهمی باش بر زخمهای دلم.

 نام تو را در قاب سبز وجودم نوشته ام.

 

 

پی نوشت۱: این نوشته نه مذهبیه٬ نه سیاسی. بلکه کاملا ً عاشقانه ست.

پی نوشت۲:نفس برآمد و ... بالاخره کام از او برآمد.

ما دو سیب سرخیم و دو دست چلاق(غ)!

 

 

فرق است میان آنکه یارش در بر

با آنکه دو چشم انتظارش بر در

 

 

 پی نوشت۱: حالا من توی دسته ی اولم (مصرع اولی).یا نه٬ لیگ برتر!

 پی نوشت۲: از در و دیوار خونه دوباره      شادی و عشق رفته از سر میاذ!

- یک مکالمه ی کوتاه -دوباره -برخیز ستون فقراتم!

 

 

 ۱ـ مرسی بعد یه ماه لطف بزرگی در حقم کردی٬اشتباه کردم به تو هم گفتم بیخود اعصابت خورد شه.متأسم دیگه مزاحم نمیشم ٬ بای!

۲ - یعنی چی ی ی؟ مگه چیز بدی گفتم؟

 ۱- نه٬ چیز بدی نگفتی.

 ۱- دیگه sms نده.وسوسه میشم.میدونی چقدر دوست دارم.برو دیگه بای!

 ۲- ببخشید٬ متأسفم!

 ۱- نباش. بای!

 ۱- صدات باز داغونم کرد٬ صدات پر از آرامشه٬ لعنت به من....

 

 پی نوشت : گاهی انتها می آید٬ پیش از اینکه به آن برسی!

 

چیز!

 

 

 سعید میگفت سعدی یه شعر داره ـ گناهش گردن خودش ـ با این مضمون :

 گر بر سر چیز* من نشینی      دروازه ی کازرون ببینی

 دارم فکر میکنم خدا رو شکر که سعدی فقط یه دونه بود و دیگه همانندی یا

 بهتر بگم همآوردی براش نمیاد!

 سعید کرم* داری؟! 

 

 

 * : چیز همان چیز است اما چیزم چیزهای قدیم! والا!

 * :ک ِ رْ مْ. یه وقت اشتباه نخونید.

مرد - من - اتوبوس - مجنون - هیاهو-

 

 ترمینال-۱۲ شب-مردی با لباس مندرس دور خود و ما میچرخد-انگار روی سن اجرا میکند-

 و چه باور کردنی! 

 

 ضمیر متشنج وحده٬ ضمیر متشنج مع الغیر!

 ضمیر التزامی٬ ضمیر افتخاری! میخوایم به افتخار مهمانانمون یه نمایش اجرا کنیم.

 دم به دم بر گل رخسار شاهزاده و ناز خاتون صلوات... برو کشکت رو بساب....

 ـ حالا چیزهایی میگوید که حتی نمیتوانم به خاطر بشپارمشان-

 - خودش اما میفهمد٬ گمان نه٬ مطمئنم که میفهمد٬ از چشمانش-

 - همه میخندند٬ اما انگار به نا فهمی خودشان٬ من اما گوش میدهم و به تمام صداهای

 دنیا لعنت میفرستم -

 

 

پی نوشت:نمیدونم چی میگفت یا چرا؟ اما انگار او میفهمید و ما نه! 

آب نطلبیده گاهی می ریزد! -چک چک...-

 

 

 

تازه فهمیدم که نفهمیدم!

 

پی نوشت۱: گاهی میره و برمیگرده٬ گاهیم پشت به زین!

پی نوشت۲: آمد. ایستاده بودم٬من به آن راه او هم به یک راه دیگر.زیر چشمی رفتنش را پاییدم. گذشت.دیدم یا نه؟دلم سخت می لرزید. انگار همه چیز بد تمام شده است.

آه سپیدی سحر!

خوبی؟

 

 

آری آنکه می خندد هنوز خبر فاجعه را نشنیده است.

 

پی نوشت۱: چته پسر؟ نگرانم کردی!

پی نوشت۲: ایده آل خوبه٬اما آیا همیشه هست یا می ارزه به خیلی چیزها که خودت خوب میدونی؟

پی نوشت۳: این پست مخصوص یکیه که نمیدونم چشه یا میخواد چه کنه.

 

شلم شوربا...

 

 

  صبح تا شب اینقد گرفتار یه لقمه نون م که دیگه فرصتی نمیمونه ببینم

  مسلمونم یا کافر!

 

 

 پی نوشت۱ :تو این زمونه ... نمیمونه.

 پی نوشت۲:جدا ً نمیدونم مسلمونم یا گبری.

پیوند حوز و دانشگاه!

 

 

تا حالا اين همه حماقت يه جا نديده بودم. پيشواي يه ملت مرثيه بخونه و چند هزار نفر كه جلوش نشستن،  و يا شايد چند ميليون نفر كه دارند از تو خونه شون اون و ميبينن گريه كنند. اونم تو جايي كه 6 روز اول هفته اكثر آدمهايي كه توش رفت و آمد دارند بيخيال اين چيزا يا متنفر از اين چيزان. واقعا ً تراكم حماقت بالا بود. شايد اگه با يه ماهواره يه عكس ميگرفتند مثه يه نقطه ي نميدونم چه رنگي  شايد بنفش جيغ مشخص مي شد.

ابوالعجایب!

 

 

من که از این رابطه ی زن ها با هم چیزی نفهمیدم.

با خنده و در کمال خوشرویی و دوستی تیکه هایی

به هم می پرونن که اگه ما مرد ها -یا حداقل من-

بودیم. قطعا از ته میسوختیم و سرمون مثل چراغ

نفتی روشن میشد!

 

پی نوشت: خدایا اگه بیکار بودی یه سر میومدی اینجا٬ به جون بچه هام

دریغ از یکهزارم درصد نرخ بیکاری. همه سرکاریم با سرگیجه!