همه چیز نسبی است!

 

یکی می گفت نینا یعنی زیبا!

حالا دارم فکر میکنم زیبا یعنی چی؟

 

 

پی نوشت : -  آقا یه اودکلن بده!

                 - ۳۰۰۰ تومنی یا ۱۲۰۰۰۰ تومنی؟

لغت نامه!

 

 

 زندگی :میگذره ٬ سگ توش!                        

 عشق : چی؟                                 من با شنیدن این کلمات٬ کلمه های

 پول : زندگی ٬ عشق.                       مقابلشون به ذهنم میرسه.اینم یه    

 صبر : قوره.                                     جور فرهنگ لغت ذهنیه که هر کس

 کتاب  امتحان.                                 واسه خودش داره.

 طبیعت : زباله.                                 شما چطور؟

 دین : خشونت.

 تمدن : تکه سفال!

 روشنفکر : عینک!

 هوا : أه!

 دیوار : گوش.

 لواشک : ویار!

 محبت : خار.

 

ماییم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد...

 

 

اگه یه خشت از خودم - تو این دنیا - داشتم ٬

اونقد روش خبر دار وامیسادم تا جونم درآد!

خوبم

خيلي خوشحالم

به بهنوش گفتم ، كمي تا قسمتي دارم آفتابي مي شم.

علوم پايه پاس شد. به راحتي. همه ش دو روز خوندم براش.

اصلا انتظارش و نداشتم. كلي ذوقمرگ شدم.

اين روزها آروم شدم.

بهترم.

بهنوش ، كورش ، مرسي!

خوشحالم كه دوستام اينقد خوبن.

یک عاشقانه ی آرام اما........

 

 

عزیزم کاسه ی چشمم سرایت                  میون هر دو چشمم جای پای ات

از آن ترسم که غافل پا نهی تو                  بشینه  خار  مژگونم  به  پای ات

 

 

پی نوشت: عاشقانه ترین شعری که تا حالا شنیدم....

من دلم میگیره دختر وقتی تو تنها میشینی.....

 

  باران می بارد

  می گریم

  پرده ی پشت پنجره تکان می خورد

  باران می شویدم

  انگار نه انگار که هستم

  که می گریم.....

 

 پی نوشت۱:        زیرکی را گفتم این احوال بین٬ خندید و گفت

                        صعب روزی ٬ بوالعجب کاری ٬ پریشان حالتی

 پی نوشت۲: رفت ٬ تنها ماندم! بدون هیچ قولی.

 پی نوشت۳: یه کاسه آب ریختن پشت سر یکی گاهی چقد سخته!

 پی نوشت۴: خدا حافظ سپیدی سحر...

 پی وشت۵: آه اگر یک روز برگردد....

آستان جانان!

 

 

فكر ميكردم اين بندها رو كه باز كنم ديگه  آزادم. اوايل فكر ميكردم كه نميخوامش،كه بهتر از اين هم هست، كه ما به هم نميخوريم، كه مامان گفت براي هم خوب نيستين، كه هزارتا "كه ي" مزخرف ديگه!

گذشت........ بهش عادت كردم. كم كم اين بند ها محكم شد، سخت شد، ديدم حتي اگه بخوامم نميتونم بازشون كنم. ديدم حتي اگه بازم بشن خودم گره شون خواهم زد. ديدم حتي يك روزم نميتونم! يه نگا به خودم كردم، اين واقعا ً عليه؟! باور نكردم، اما بود! خود خودش! همونكه هميشه هيچي نشون نميداد، همونكه هميشه همه فكر ميكردن همه جا شاده، غم نداره، خوشه و خوش به حالش... اما كسي چه ميدونه پشت اين من، اين من ِ هميشگي چه آتشها كه برپاست! كه بر پا شد، كه سوخت كه سوخت كه سوخت...

هيچ وقت فرصت نشد ما باشيم، و نشديم تا رفت. تا خواست كه برود، تا خواست نباشيم. هيچ وقت نبوديم  و اين يعني نفهميدن. يعني باش تا اموراتت بگذرد.

خوب و بد، كم و زياد، قهر و آشتي، دلهره و آرامش .....

با هم  خنديديم، با هم گريه كرديم، با هم بوديم اما نبوديم ، اما تنها!

دو سال و چهل و هشت روز گذشت. سرشام گوشي زنگ ميخورد. جواب ميدهم. بلند ميشوم . ميروم توي حياط. همه يك جوري نگام ميكنند. خودش است! دلم ميتپد. حرف ميزنيم، خيلي كم. برميگردم توي خانه. باز همه يك جوري نگام ميكنند.

فرداش  مينوسم ممنون. – براي چي؟....

از ظهرش شروع ميشه. چه شبها تا خود صبح. تا سر رفتن حوصله ي خروس همسايه، تا بلند شدن صداي مؤذن. شب خوش! ببخشيد صبح بخير!

ادامه دارد........

اینجا هرچه غزل هست از غفلت قشنگ حضرت حافظ به خواب شبنم و ستاره می آید

حالم اصلا خوب نیست
از همان گرگ و میش کله ی سحر
تا همین الان که آفتاب دارد آسوده می شود ....

 

 

 پروردگار ملائک پرده نشین

از آموختن آواز علاقه به آدمی

پشیمان است ....



 

به این جایم رسیده
از قول و قاعده بیزارم
از نام و از نوشتن بیزارم
از ترس دلهره دانایی
بیزارم از چه رفته به باد و
از چه خواهد شد این همه که خواب ...

 

پی نوشت: هرچه میخوانم انگار آشناست.ساده٬ گیرا٬ صمیمی٬ اهل همین هوای همیشه خوب.

 

ما و این روزها - ماو تجربه - ما و هیچ 3!

 

 

-         من معتقدم و ايمان دارم كه تأثر مردم، شادي يا خشم مردم و عمل اجتماعي مردم، هنوز از مغز فرمان نميگيره! عمل مردم، عمل اجتماعي قريب به اتفاق مردم فقط حسي است! ديدن، شنيدن و عمل كردن – اين ديده ها و اين شنيده ها مطلقاً به سطح اذراك نميرسه! يكهو گر ميگيرن و يكهو وا ميرن – در حالي كه اگر به منطقه ي ادراك برسه دير پاست – با يك كيش نميان كه با يك فيش برن و اين خطرناكه! اگر چار تا آدم پاچه ور ماليده نبض احساسات مردم را بدست بيارن واويلاست.....

 

-         بابا سرتا سر مملكت....

 

-         درد همينجاس! ما هنوز رشد لازم و پيدا نكرديم – اصلاً رشد نكرديم! و همين كه هميشه در مرحله ي مقدماتي هستيم، در حد رشدمان. و همين كه هميشه تكرار ميكنيم، در همان مرحله ي مقدماتي در جا ميزنيم – هنوز در خواست اساسي مان نان و آب و اين چيزاس! هنوز از اين مرحله جلوتر نرفته ايم و هميشه در همين مرحله، تكرار و تكرار –تكرار در نيازهاي ابتدائي و اسير احساسات – بي هيچ ادراكي!

 

-         روشنفكراي مملكت م اسير احساس هستن؟ نميفهمن؟

 

-         فرض كن ديده باشم – موج اكثريت كه جنبيد، اونا هم ناچارن دنبالش كشيده بشن وگرنه ...

 

-         تو نصف حقوقت و داري ميدي بابت اجاره ي دوتا اتاق كوفتي در حاليكه كاخ ِ....

 

-         صدتا ديگه هم از اينا رديف كني، هزارتا هم كه رديف كني تو كت من نميره. حرف من همون ِ كه اول گفتم! باز روز از نو روزي از نو!

 

-         اينا به آدمايي كه فقط حرف ميزنن و به هيچ جمعيتي وابسته نيستن و ظاهرالصلاح هم هستنف نه فقط كاري ندارن كه گاهي به كيفيتي تقويتشون هم ميكنن!

 

-         تهمت كه شاخ و دم نداره!

 

-         وقتي ميگي همه بايد دست رو دست بذارن تا...

 

-         من اينو نگفتم! من ميگم بايد آدم بود – انسان! هر كس م مسئول شخص خودشه!

 

-         اين ديگه بد تر! مردم متفرق باشن و دستگاه متمركز و سازمان يافته!

 

-         شما هم اگر سازمان پيدا كنيد جز تحميق مردم و مردم فريبي و ديكتاتوري چيزي به مردم نميدين!

ما و این روزها - ماو تجربه - ما و هیچ 2!

 

 

-         زندگي وظيفه ست،اجراي وظيفه.

-         اما خيلي ها به اين وظيفه عمل نميكنن هيچ، مثل نهنگ به حق و حقوق ديگران هم تجاوز ميكنن.

-         اين خيليها الگوي ما نيستن بايد زد تو پوزشون!

-         حرف صد تا يه غاز ميزني ، قانون با تمام قدرت از اين متجاوزان حمايت ميكنه.

-         پذيرفتن هر قانون كه الزاما ً وظيفه نيست، گاهي مخالفت با قانون وظيفه ست.

-         كي حد و حدود اين وظيفه رو مشخص ميكنه؟

-         عقل ، خرد!

-         حرف كهنه ي تنظيم ابعاد زندگي منطبق بر خرد! نه اين حرفا به جائي نميرسه. خرد يه جسم معين نيست تا ابعادش براي همه كس معلوم باشه، نه!