از هرچه و هر که که هم درد است هم درمان بدم میاد. آخه لعنتی یا درد باش و بسوزون یا درمان باش و خاموش کن!
گه می خوری نمک میپاشی!
این آمدنها و رفتنهای بی دلیل٬ آخ که حالم و به هم میزنه!
از هرچه و هر که که هم درد است هم درمان بدم میاد. آخه لعنتی یا درد باش و بسوزون یا درمان باش و خاموش کن!
گه می خوری نمک میپاشی!
این آمدنها و رفتنهای بی دلیل٬ آخ که حالم و به هم میزنه!
دارم به پفکی فک میکنم که با هر لگدم تکه تکه شد.
دارم به اون فک میکنم که نمیخواستم کمکش کنم و اونم همینطور به دیوار پیاده رو تکیه داد ه بود و اصلا نگاهم نکرد و من دیدم که شاید من کمک میخاستم که میخاستم.
دارم به دود این سیگارهای لعنتی فک میکنم که دارن میان تو وجودم.
دارم به خواب آشفته ی دو شبه ی مامانم فک میکنم.
دارم فک میکنم به صدای شترق توی گوشم و گونه های سرخ شدم.
دارم فک میکنم که فقط باش یعنی چی؟
دارم فک میکنم....
دارم نشانی ها گوش میدم و فک میکنم.
دارم فک میکنم که " آمد؟ "
یه کم بعد تر٬ مثلا دو روز : دارم فک میکنم به صدای چکی که تو گوشم خورد و سوت کشید و چاره ساز شد شاید.
دارم میگم که کاشکی همه ی مشکلات با یه چَک حل میشد.
پیاله ای بردار
از این همه سکوت سراسیمه ی سبک بیزارم
میخواهم چای بنوشم
پیاله ای بردار و بیا!
اصلا بیا معامله را تمام کن!
چقدر باید ببوسمت تا کتاب این همه گریه بسته شود؟
تا هق هق این همه آدمی........ تمام؟!
پ.ن. صالحی...
دیگر دیر است. نه را پیداست ٬ نه ستاره ای!
نشستن هم جایز نیست.
بیا از سکوت این همه شب پرده برداریم که ما کاشفان بوسه های ممنوعه ایم.
اگر بیایی ٬ می رویم جایی دور٫ دور و روشن!
جایی بدون هیچ حدیث آشفتگی!
بیا آرام بگیریم...
حالم داره ازت به هم می خوره! مرتیکه اصن تو تخم داری؟ اسم خودت و میذاری مرد بز دل؟
حالم از همه ی چیزایی که خودت و پشتشون قایم میکنی به هم میخوره! میفهمی داری چقدر گه میخوری خراب؟
برو بمیر!
پ.ن. این مردک اصلن آدم نیست!
پ.ن. خودم نیستما!
و خداوند من کودکی است که در چشمانش یک مشت کشیده ی آبدار است! کودکی که فال هایش را به هدیه می خرم.
یاسمن قلکش سبز است ٬ درست هم رنگ دمپایی هایش!
می خندد٬ می خواند٬ می خوابد٬ اما چه دور است از من...
و این است گناهم...